امير عليامير علي، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

جوجه اردك زشت

پنج سالگی پسر گلم مبارک

سلام مامانی ای کاش می تونستم بیشتر برات بنویسم گاهی تصمیم می گیرم دفتر خاطرات برات درست کنم ولی همون هم نمیشه.امسال تولدت آمدم داخل مهد کودک خیلی خوشحال شدی قربونت برم دوست داشتم کیک بیارم داخل مهد ولی اجازه ندادند.این بود که فقط شکلات خریدم وتو با خوشحالی بین دوستات پخش کردی ناهار هم پیشت ماندم. وای از عصر بابا دیر آمد  ومن هم بعد از کار حدود یک ساعت دیرتر آمدم عزیزم چقدر گریه کردی که من هم با تو گریه کردم.یک کم سرسره و تاب بازی کردی .باهم رفتیم ستاره فارس حسابی آنجا بازی کردی انواع بازیها را رفتی اسب سواری را خیلی دوست داشتی دوست مامان (سمیرا)را دیدیم و شما هم دوستت ایلیا را دیدی و با اون بازی کردی خلاصه بعد رفتیم شام خوردیم (سیحون)...
28 اسفند 1390

پسرم بزرگ شده

سلام گلم خیلی وقته فرصت نکردم برات مطلبی بنویسم.این روزها حسابی بزرگ شده از کارهایت بگویم که خیلی ذوق می کنیم.حالا دیگه از شماره ١ تا ٥٠ را خودت می شماری تازه برعکس از ١٠ تا صفر می شماری به انگلیسی حدودا" تا ١٥ را می خونی.کلمات انگلیسی را خیلی خوب می گویی. اگه فرصت شد همه را می نویسم .جدیدا"می گویی مامان بیا انگلیسی صحبت کنیم و کلماتی را که می دانی پشت سر هم می گذاری تا یه جمله بسازی از زمانی که کتاب پسر جنگل را به انگلیسی برات خوندم ذوق پیدا کردی شبها من رادیوونه می کنی. انتخاب شدی تا در جشن ٢٢ بهمن دکلمه ای را بخوانی.قربون اون دستای تپل کوچولوت بشم که زمان خوندن شکل پرنده میشه .چقدر ذوق می کنی وقتی با هم سی دی نگاه می کنیم اون هم برنامه ...
8 بهمن 1390

تولد چهار سالگي

    اين هم يه قاب عكس خوشكل از پسرم .تولد چهار سالگيت بابايي بردت آرايشگاه وبعد رفتيم آتليه دو تا عكس خوشكل از پسرم گرفتيم براي يادگاري .ناهار هم بيرون بوديم .من و بابا مرخصي گرفتيم به خاطر پسر گلم.پارك رفتيم كلي بازي كردي.بعد از ظهر كيك گرفتيم رفتيم خانه ،شب اتفاقي بابا جون منصور آمدند خونه ما.خيلي بهت خوش گذشت مي گفتي لامپها را خاموش كنيم شمع روشن كنيم.عزيزم تولدت مبارك.هميشه زنده باشي.
24 آذر 1390

جوجه اردک زشت

    سلام قربونت برم می دونی امروز می خوام درمورد اینکه چرا وبلاگ را جوجه اردک زشت گذاشتم برات بگم.وقتی به دنیا آمدی یه کم زشت بودی برای من که خوشکل ناز بودی ولی بقیه می گفتند نسبت به شما یه کم زشته.خلاصه بگم خاله لیلاامد و تو رو دید و مثل همیشه با قلب مهربونش گفت بهتون قول می دهم وقتی بزرگ شد خیلی خوشکل بشه بابایی گفت مثل جوجه اردک زشت .بعد از یک ماه دیدیم بله گل پسرم خیلی ناز شده و هیچ کس باورش نمیشه که این همان امیر علی قبلی است.یه روز دایی علی بابایی آمد و گفت این همان امیر علی است که می گویند زشته. تعجب کرده بود باورش نمی شد.    عكس ميگ ميگ را خيلي دوست داري       ...
23 تير 1390

پسر بامعرفت

سلام عزیز مامان دیشب می خواستیم برویم خونه مامان جون  تو هم ماشینی که روز تولد حضرت علی (ع) برات خریده بودیم٠(چون اسمت همنام حضرت علی است)برداشتی گفتی می خوام بدم به عمو محمد.من ممانعت کردم ولی بابایی گفت جلوی خساوتت را نگیرم حدس می زدم یه فکری داری بلا.قبلش بهم گفته بودی کلید درب کمد عمو گم شده و از ماشینهای عمو سراغ می گرفتی.(عمو محمد دانشجو هست و کلکسیونی از ماشینهای فلزی زیبا داره که به هیچ کس نمی دهد البته وقتی کوجولو بودی دو تا از آنها را به تو داد یکی را خراب کردی و یکی هم مشهد گم کردی)رفتی داخل اتاق عمو امیر علی:عمو از ماشین من ه مراقبت کن تا من بزرگ شوم. عمو:باشه.مواظبش هستم. اما تو به همین راضی نشدی.:"بذارش داخل کم...
23 تير 1390

آرامگاه سعدی

سلام قربونت برم .عزيز دلم روز پنج شنبه من و تو بابا و مامان جون و بابا جون و دايی سجاد با هم رفتيم آرامگاه سعدي .خيلي خوش گذشت .ظهر مامان جون زنگ زد گفت ناهار بياييد انجا بابايي قبول نكرد .اخه ترتيب ناهار را داده بود .مي خواست كباب درست كند .وسايلش را آماده كرده  بود  با بابا رفته بودي گوشت چرخ كرده گرفته بودي.وقتي پيش بابا هستي خيلي بهت خوش مي گذرد مثل دو تا مرد دو تا دوست با هم رفتار مي كنيد.خلاصه من از سر كار آمدم ديدم با افسون و سروش داخل كوچه بازي ميكنيد آلبوم عكس امسالت را آورده بودي و نشون دوستات مي دادي چقدر كلاس مي گذاري.رفتم داخل بابا گفت بريم خونه مامان جون ،نمي دونم چرا سر به سرمن مي گذاره.دوست داره با هم باشيم. من ...
23 تير 1390